ورود به سایت
رتبه کلی: 679


درباره من
لیندا فتحی (lindaaaaa )    

اندکی تامل ...

درج شده در تاریخ ۹۶/۰۱/۳۱ ساعت 17:28 بازدید کل: 499 بازدید امروز: 497
 

......
(شاید یکم طولانی باشه اما ارزش خوندنشو داره ...)

سال اول دبستان ، شیراز بودم ...

سال 1340،وسطای سال اومدیم اصفهان

یک مدرسه اسمم رو نوشتند .

شهرستانی بودم و لهجه غلیظ قشقایی داشتم ، در شهر غریب...

ما کتابمان دارا انار بود ،

ولی اصفهان آب بابا...

معضلی بود برای من ، هیچی نمی فهمیدم !

البته توی شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی

و بدبختی درسکی می خواندم .

توی اصفهان شدم شاگرد تنبل کلاس !

خانم معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم که شد دشمن قسم خورده من !

هر کس درس نمی خواند میگفت : می خوای بشی فلانی و منظورش من بینوا بودم !

با هزار زحمت رفتم کلاس دوم !

آن جا هم از بخت بد من ، این خانم شد معلممان !!!

همیشه ته کلاس می نشستم و گاهی هم چوبی می خوردم که یادم نرود کی هستم !

دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد !

کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه مان !

لباس های قشنگ می پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود .

او را برای کلاس ما گذاشتند .

من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم .

می دونستم جای من اونجاست !

درس داد و مشق گفت که برای فردا بیارین .

آنقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم ، ولی می دانستم نتیجه تنبل کلاس چیست !

فرداش که اومد ، یه خودنویس خوشگل دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق ها ...

همگی شاخ درآورده بودیم !!

آخه مشقامون رو یا خط میزدن یا پاره می کردن !

وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم ...

دستام می لرزید و قلبم به شدت می زد .

زیر هر مشقی یه چیزی می نوشت ...

خدایا برای من چی می نویسه ؟

با خطی زیبا نوشت : عالی !

باورم نمی شد ، بعد از سه سال این اولین کلمه ای بود که در تشویق من بیان شده بود ...

لبخندی زد و رد شد .

سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم .

به خودم گفتم : هر گز نمی گذارم که بفهمد من تنبل کلاسم ...

به خودم قول دادم بهترین باشم ...

آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد ...همیشه شاگرد اول بودم.

وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم .

یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد ...

چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ کنیم ؟

به ویژه ما مادارن ، پدران ، معلمان ، استادان ، مربیان ، رئیسان و...

خاطره ای از امیر محمد نادری قشقایی – استاد روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه کنت انگلستان

 .....

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۶/۰۱/۳۱ - ۱۷:۳۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)