لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
از زندگانیم گِله دارد جوانیم
شرمندۀ جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صُحبتِ یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده جرس کاروانیم
گوشِ زمین به نالۀ من نیست آشنا
من طایرِ شکسته پَرِ آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غمِ بی همزبانیم
ای لاله بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
شاعر: استادمحمدحسین شهریارآواز: محمودی خوانساری