ورود به سایت
رتبه کلی: 9


درباره من
جمال نقش (naghsh )    

نالۀ زنجیر

منبع : هوشنگ ابتهاج
درج شده در تاریخ ۹۱/۰۳/۱۸ ساعت 09:44 بازدید کل: 1539 بازدید امروز: 508
 


گفتمش:
” شیرین ترین آواز چیست؟ ”

چشم غمگینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند:

” نالۀ زنجیرها بر دست من! ”

گفتمش:
” آنگه که از هم بگسلند… ”

خنده تلخی به لب آورد و گفت:
” آرزوئی دلکش است اما دریغ!
بخت شورم ره بر این امید بست.
و آن طلائی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست!… ”

من به خود لرزیدم از دردی که تلخ
در دل من با دل او می گریست.

گفتمش:
” بنگر در این دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی است! ”

سر به سوی آسمان برداشت گفت:
” چشم هر اختر چراغ زورقی است
لیکن این شب نیز دریایی ست ژرف.
ای دریغا شبروان کز نیمه راه
می کشد افسون شب در خوابشان… ”


گفتمش:
” فانوس ماه
می دهد از چشم بیداری نشان… ”


گفت:
” اما در شبی این گونه گنگ
هیچ آوایی نمی آید به گوش.. ”


گفتمش:
” اما دل من می تپد
گوش کن اینک صدای پای دوست! ”


گفت:
” ای افسوس در این دام مرگ
باز صید تازه ای را می برند
این صدای پای اوست!… ”

گریه ای افتاد در من بی امان
در میان اشک ها پرسیدمش:
” خوش ترین لبخند چیست؟ ”
شعله ای در چشم تاریکش شکفت
جوش خون در گو نه اش آتش فشاند

گفت:
” لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند. ”

من ز جا برخواستم بوسیدمش.

هوشنگ ابتهاج (ه .ا . سایه )

دکلمه : رضا پیربادیان

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۵/۲۹ - ۱۷:۰۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)