ورود به سایت
رتبه کلی: 72


درباره من
آدم به سگ دو لقمه نون بده اون سگ تا عمر داره حرمت نگه میداره
alone girl (radin69 )    

و باز تنهایی و باز این قصه ادامه دارد

درج شده در تاریخ ۹۶/۰۱/۲۹ ساعت 13:43 بازدید کل: 380 بازدید امروز: 375
 
من هر شب تو را در خیالاتم در آغوش می گیرم…
خاطراتت را در لحظه لحظه زندگی ام مرور می کنم…
خاطرات اولین دیدار ما در سرد ترین شب زمستان
که به سان بهاری دل انگیز،
شکوفه های عشق را در بند بند وجودم پرورش داد…
و من سرمست از همیشه
از وجود تو به خود می بالیدم…
خاطرات مهربان ترین مرد دنیا
با چشمانی درشت
ابروانی کمانی
دستانی گرم
و نگاهی مهربان …
بوی آغوش تو
در تمام نفس هایم جاریست.
اما…
حالا که تو رفتی
نه نای ماندن دارم و نه پای رفتن.
به من بگو چه کنم با دنیایی که برایم ساختی؟
دنیایی که در آن…
چشمانم تو را تمنا می کنند
دستانم در حسرت لمس تو یخ زده اند
قلبم ناتوان تر از همیشه بهانه تو را می گیرد
دلت می آید که نیایی؟
دلت می آید که من را در این دشت مملوء از گل های خشکیده تنها بگذاری؟
 
.........
این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)