دلواپس خنده های توام
شب یلدا نزدیک است و شب اخر پاییزی که با من هر روزش را شب کردی ساعت های عشق بازی ، ساعتهای قرار، ساعتهای جنگ ، ساعتهای دلتنگی، ساعتهای سکوت ، ساعت های دوستت دارم برگرد، ساعت های خداحافظی... و دنیای ما دونفر داشت یکی تو بودی ویکی من که نمیخواستی باشم. شب یلدا نزدیک است و میدانم که حالت خوب نیست که رفتنم هم چیزی رابهتر نکرده و دردت خودت بودی . نمیدانم که تنهایی ات را روی دامن چه کسی پهن میکنی که دامنم را پس کشیده ام که تو را به خودت پس داده ام که می دانم خودت را پس زده ای. شب یلدا نزدیک است، حوالی ما باد شدیدی می وزد یک بوسه گذاشتم لب پنجره میدانم که بهتر می خوابی میدانم که خوب میدانی هنوز هم دلواپس خنده های توام ...
شب یلدای جدیدت به شادمانی، بی رحمانه ترین اتفاق عاشقانه ی من.