ورود به سایت
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
لاهوتیان (whoop )    

سپیدار

منبع : نظر آهاری
درج شده در تاریخ ۹۷/۱۰/۰۷ ساعت 19:01 بازدید کل: 646 بازدید امروز: 646
 

کاش 

 

 

دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید .

سال های سال گذشته بود و او

هنوز همان دانه ی کوچک بود .

دانه دلش می خواست به چشم

بیاید اما نمی دانست چگونه .

گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت .

گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها

می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت :

- من هستم ، من این جا هستم ، تماشایم کنید .

اما هیچ کس جز پرنده هایی که قصد خوردنش

را داشتند یا حشره هایی که به چشم

آذوغه ی زمستان به او نگاه می کردند ،

کسی به او توجه نمی کرد .

دانه خسته بود از این زندگی ، از این همه گم بودن

و کوچکی خسته بود .

یک روز رو به خدا کرد و گفت :

- نه ، این رسمش نیست .

من به چشم هیچ کس نمی آیم . کاشکی کمی بزرگ تر ،

کمی بزرگ تر مرا می آفریدی .

خدا گفت :

- اما عزیز کوچکم ! تو بزرگی ،

بزرگ تر از آن چه فکر می کنی .

حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی .

رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده ای .

راستی یادت باشد تا وقتی که می خواهی به

چشم بیایی ، دیده نمی شوی .

خودت را از چشم ها پنهان کن تا دیده شوی .

دانه ی کوچک معنی حرف های خدا را خوب

نفهمید اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد .

رفت تا به حرف های خدا بیشتر فکر کند .

سال ها بعد دانه ی کوچک ، سپیداری بلند

و باشکوه بود که هیچ کس نمی توانست

ندیده اش بگیرد ؛ سپیداری که به چشم همه می آمد .

این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۷/۱۰/۰۷ - ۱۹:۱۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)